شعر زیر غزلی است عاشقانه از خودم:
یک نگاه
به یک نگاه، غزلخوان شدم ، چه اُستاد است
زِ اِنس نیست، گمانم بود پریزاد است
اگر به جبهه ی چشمان او گذر افتد
تمام دین و دل و هر چه هست بر باد است
سپاه کبر و غرورم به یک کِرشمه شکست
چه اتفاق برای سپاهم افتاده است؟
به هرکه حبس ابد خورده، چهره ی او را
اگر ندیده بگویم، هنوز آزاد است
خرابه های جها ن را نگاه طوفانش
اگر به آن نرسیده، هنوز آباد است
مبین خموش نشستم چنین ز غوغایش
میان حنجره ام صد هزار فریاد است
گداخته است تنم در تنور غم اما
میان شعله وجودم ز عشق او شاد است
شکار رام منم، از فرار بیزارم
بهشت من لحظاتی کنارِ صیاد است
شعر زیر،تک بیتی عاشقانه ای است از خودم
چشمها را نبستم
تو را دیدم و چشمها را نبستم
از آن لحظه من،بیقرار تو هستم
تک بیت زیر ،شعر عاشقانه ای است از خودم
برای ابد
روز ازل ،خدای جهان چون گِلم سرشت
نام تو را برای ابد، بر دلم نوشت
تک بیت زیر عاشقانه ای است از خودم
شکار نحیف
هزار بار به دامَش نشستم،اما او
مرا شکار نحیف و نزار ،می بیند
نزار: ضعیف و ناتوان
تک بیتی عاشقانه از خودم
میز قمار
از آن زمان که به قلبم نشسته ای، خود را
نشسته بر سر میز قمار ، میبینم
ابیات زیر،شعری است عاشقانه از خودم:
معشوق پیشین
دستت به دستم بود و در فکر تو بودم
دستم به دستت بود و فکرت جای دیگر
در اضطرابی سرد میلرزید جسمت
انگار میگشتی پی گرمای دیگر
آئینه چشمت نشان می داد دیروز
معشوق زیبایی که همتایی ندارد
امروز آن آئینه صادق نشان داد
تصویر ابهامی که معنایی ندارد
دیروز آهنگ کلامت دلنشین بود
شوری میان گامهایش در طنین بود
امروز سازی بود در دستان لرزان
ناکوک بود و بی رمق بود و حزین بود
در لحظه بوسیدنت هر روز، انگار
گل از گلستان نگاهت میفشاندی
امروز بوسیدم ترا با شوق، اما
یک شاخه گل حتی به اِکراهم ندادی
دیروز در آغوش من آرام بودی
خوابت نمی آمد ولیکن خواب بودی
امروز روی سینه ام مانند مرغی
سرکنده و پرکنده و بی تاب بودی
هرگاه میگفتم، ترا من دوست دارم
بر گونه های روشنت گُل مینشاندم
امروز گفتم دوستت دارم ولیکن
رخسار بی رنگت به نابودی کشاندم
معشوق پیشین نیستی آری ولیکن
من همچنان عاشق ترین عضو زمینم
اکنون نمیخواهی اگر،من را ببینی
میمیرم آن روزی که رویت را نبینم
شعر زیر،دوبیتی است عاشقانه از خودم:
کمی رقصیدم
دوست داری تو مرا؟ _ باز ز تو پرسیدم
نشنیدم سخنی از تو،بسی ترسیدم
لیک در لحظه رفتن،چو مرا بوسیدی
بیخود از خویش شدم،باز کمی رقصیدم