شعر یعنی شعور

شعر عاشقانه - معشوق پیشین

سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۲۲ ب.ظ

ابیات زیر،شعری است عاشقانه از خودم:

شعر عاشقانه - معشوق پیشین

 

معشوق پیشین

 

دستت به دستم بود و در فکر تو بودم

دستم به دستت بود و فکرت جای دیگر

 

در اضطرابی سرد میلرزید جسمت

انگار میگشتی پی گرمای دیگر

 

 

 

آئینه چشمت نشان می داد دیروز

معشوق زیبایی که همتایی ندارد

 

امروز آن آئینه صادق نشان داد

تصویر ابهامی که معنایی ندارد

 

 

 

دیروز آهنگ کلامت دلنشین بود

شوری میان گامهایش در طنین بود

 

امروز سازی بود در دستان لرزان

ناکوک بود و بی رمق بود و حزین بود

 

 

 

در لحظه بوسیدنت هر روز، انگار

گل از گلستان نگاهت میفشاندی

 

امروز بوسیدم ترا با شوق، اما

یک شاخه گل حتی به اِکراهم ندادی

 

 

 

دیروز در آغوش من آرام بودی

خوابت نمی آمد ولیکن خواب بودی

 

امروز روی سینه ام مانند مرغی

سرکنده و پرکنده و بی تاب بودی

 

 

 

هرگاه میگفتم، ترا من دوست دارم

بر گونه های روشنت گُل مینشاندم

 

امروز گفتم دوستت دارم ولیکن

رخسار بی رنگت به نابودی کشاندم

 

 

 

معشوق پیشین نیستی آری ولیکن

من همچنان عاشق ترین عضو زمینم

 

اکنون نمیخواهی اگر،من را ببینی

میمیرم آن روزی که رویت را نبینم

 

 

                                                            

  • احسان صالحی

نظرات  (۱)

سلام به شما.امین هستم از تهران.

تبریک به خاطر وبلاگ خوشگل و شعرهای قشنگش.امروز صبح به شماره واتساپ شما که در وبلاگ گذاشتین پیام دادم و درخواست شعر داشتم اما هنوز پیام من دیده نشده و جواب ندادین.

پاسخ:
سلام و درود به شما جناب آقا امین.
ممکنه بعضی اوقات به خاطر مشغله زیاد کاری، پیام شما با تاخیر چند ساعته،پاسخ داده بشه.بهترین راه تماس با بنده همون شماره واتساپ 09339707155  هست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی